به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

این توضیحات و عنوان از ویرایش قالب ، قابل تغییر است.

مکان تبلیغات شما

امکانات وب

پر مخاطب ها

    عضویت

    نام کاربري :
    رمز عبور :

    - آزمون کور: QUENTIN DUPIEUX یک جدول می رود -
    این ماه در کانون توجه شریک FilmoTV ما ، Quentin Dupieux در حال امضای امسال با Au poste ، یک کمدی پوچ در پشت درهای بسته در یک ایستگاه پلیس پاریس است. ایده او؟ انتخاب در سینمای فرانسه دهه 70 و 80. مراجع درهم و برهم. جلد چرمی بلموندو در پوستر Peur sur la ville ، Cold Buffet ، كلاستروفوبیای حضانت یا حتی كمدهای بزرگ دونفری. از آنجا که مردی که به نظر او انتخاب علاقه خود به برادران کوئن ، صنایع دستی کارپنتر و برتراند بلیر مفید نبود ، اکنون آرزو دارد این سینمای یکشنبه شب را از طریق TF1 تصاحب کند و به آن تکینگی تزریق کند. بررسی زمان "کیفیت آزمون غیر کور فرانسه" برای نویسنده Nonfilm. توسط ژان ویک چاپوس و ماتیاس ادواردز - عکس ها: مجموعه Christophe L. and DR.
     
    علت بازگشت شما به فرانسه چه بود؟
    بعد از هفت سال اقامت در لس آنجلس ، حس غریبه بودن در آنجا را حس کردم. در ابتدا ، این همان چیزی است که ما می خواهیم بدنبال آن بگردیم. ما تصمیم می گیریم به L.A مهاجرت کنیم تا این احساس خارجی بودن را بدست آوریم. به جز مدتی ، من دیگر هیچ اراده ای برای آمیختن یا نیمه آمریکایی شدن ندارم ، چه رسد به اینکه در آنجا شغلی ایجاد کنم. شاید الاغ من هم تماس واقعی نداشته باشد. در واقع ، با خانواده من ، ما بیشتر با مردم فرانسه سرگرم بودیم ، که بسیاری از مهاجران خارج از کشور هستند. بعد از آن ، من نمی دانم که در L.A. امکان وجود چیزی غیر از خارجی در هنگام فرانسوی بودن وجود دارد. پروفایل های معمولی از مردم فرانسه وجود دارد که می توانند در آنجا ادغام شوند ، اما من تصور می کنم که اینها افرادی مانند Christian Audigier هستند. بچه هایی با چنین ذهنی که می توانند کاملاً فرهنگ آمریکایی را بپذیرند. حالا پسری مثل جانی هالی دی را بردارید تا مدام در مورد افراد مرده صحبت کند. او طرفدار ایالات متحده یا مثلاً تصورات شخصی خود از آن کشور بود. او کت چرمی به تن داشت ، با سرعت تمام سوار هارلی خود شد. با این حال ، آیا این باعث شده او یک آمرلوک واقعی باشد؟ جانی ، من مطمئن هستم که او صدایی شبیه کوکی داشت و فقط دوستان فرانسوی داشت.


    سال نو مبارک توسط کلود للوچ (1973)
    وقتی فرانسوی هستید و در ایالات متحده زندگی می کنید ، سی و شش راه برای قطع تلفن با کشور خود وجود ندارد. پنیر دارید ، اما کاملاً منزجر کننده است. نکته دیگر تماشای فیلم های دهه های 1970 و 80 است که در پاریس اتفاق می افتد. با همسرم احساسات زیادی به ما منتقل کرد و باعث شد ما بخواهیم به ریشه های خود برگردیم. بدیهی است که شما هیچ راهی برای دسترسی به آن فیلم ها در لس آنجلس ندارید. بنابراین وقتی مثل این هستید که "هی ، اگر ما یک فیلم تماشا کنیم" ، من iTunes را مانند یک لرزش باز می کنم. نتفلیکس و شرکت خسته کننده هستند. در آن زمان در iTunes ، حتماً یک چرخه Lelouch وجود داشته است ، بنابراین من برای سال نو مبارک می روم ، که نمی دانم. درون شما لینو ونتورا است که خود را به عنوان یک پیرمرد درآورده است. شما می توانید تصور کنید که پوسیده است ، اما یک مهارت درخشان وجود دارد. این دانش فنی که متعلق به این دوره از سینما است. اخیراً هدف هفتم را پیدا کردم ، هنوز با ونتورا همراه است. این کمتر چشمگیر است زیرا این زمان هایی است که نزاع ها با شکست روبرو می شوند ، اما مناطق اضطراب بسیار لذیذ هستند. بچه های این سینمای فرانسه مخترع بودند.
     
    Au poste اولین فیلم شما است که طبق سنت طولانی سینمای فرانسه دنبال می شود.
    در هر صورت آگاهانه است. این صحنه ای از بازگشت فرانسوی من است. و این یک لذت است ، زیرا من مدتها متقاعد شده بودم که به دلیل کمبود تخیل نمی توانم در فرانسه شلیک کنم. من متقاعد شدم که به بیابان ، یا آسمان آبی بزرگ کالیفرنیا ، یا آن عکسهای عالی که در ذهن داریم ، مانند خیابانهای پشت خیابان امروز نیاز دارم ، می فهمم که بازیگران خارق العاده بیش از حد کافی هستند برای انجام کارهای عالی سوئیچ با Chabat ، در واقعیت ساخته شده است. می توانم خطوط را با دهانم تقلید کنم ، که در انگلیسی غیرممکن است. وقتی یک پسر گیر می کند ، من نمی توانم. ناگهان اقیانوسی از امکانات را دیدم. پیش از این ، من در آزمایشگاه کوچک خود بودم ، جایی که بازیگرانم عروسک بودند و ناگهان فهمیدم که می توانم به صورت واقعی ارتباط برقرار کنم! با آلن ، ما یکدیگر را درک می کنیم. وقتی من بچه بودم او یک قهرمان بود و امروز در مورد همان چیزها می خندیم. اگر فردا بنیسیو دل تورو را روی من بگذارید ، دیگر ارتباطی نخواهد بود.
     
    آیا می توانید بگویید که به مهارت خود به عنوان مدیر بازیگری اعتماد نکردید؟
    من این تحلیل را قبول دارم. آن مکالمه کاملاً نابجا با توماس لانگمن را به یاد می آورم که به یک صحنه واقعیت تبدیل شده بود: حتی قبل از نوشتن فیلمنامه استیک ، آرزو فیلمبرداری در کانادا بود. و او درک نکرد ، زیرا من فیلمنامه ای نداشتم. من برای او توضیح دادم که این اجازه می دهد من رویایی ببینم و تصویری از فیلم را تصور کنم که اتفاق می افتد 

    e "در هیچ جا". و او این چیز عالی را به من گفت: "خوب شما باید همه کارها را در استودیو انجام دهید ، مانند لینچ. "


    بز توسط فرانسیس وبر (1981)
    من با فیلم های زمانه خود انسداد بزرگی دارم که در آن همه چیز یک چشم بر هم زدن است. این کمی تحلیل احمقانه است ، اما من فکر می کنم این کمی از شوخ طبعی کانال (Canal) ناشی شود ، که مسئولین ساختگی مسئول آن هستند. آنها کسانی هستند که این نوع پویایی کمدی را القا می کنند ، جایی که اکنون می توانید به یک بازیگر بگویید: "هرچه کمتر بازی کنی ، سردتر است. "این باعث به وجود آمدن بسیاری از بازیگران شده است که همچنین عالی هستند ، Manu Payets یا هر چیز دیگری. آنها بچه های جدا شده ای هستند که نتیجه زمان ما هستند و من را آزار می دهند. من افرادی را می دانم که می دانند در یک کمدی بازی می کنند. خنده واقعی که به طور طبیعی به وجود می آید ، هنوز در یک کمدی فرانسوی بسیار نادر است. اما من می گویم که ... شما یک ویل فرل را به من نشان می دهید ، حوصله ام سر رفته است ، شما ایده ای ندارید. زیرا آنها نیز فرمول آنها تنبل شده است. وقتی La Chèvre را تماشا می کنم ، بازیگرانی را می بینم که آن را تجربه می کنند. هیچ جدائی وجود ندارد. پیر ریچارد یک طرف غیر کمدین دارد ، این بخشی از شخصیت او است ، اما او هرگز در نقش پسر باحال بازی نمی کند. بچه ها درگیر هستند. بز قطعاً مورد علاقه من نیست ، اما مثل فیلم ساخته شده است. مانند یک فیلم گرفته شده است ، مانند یک فیلم ویرایش شده است. امروز دیگر سینما نمی سازیم ، فیلمبرداری می کنیم. تلوچ است. اگر بچه ها می خواهند بخندند ، ما به دوربین اهمیت نمی دهیم و چرا که نه. اما بعد ، ما را بخنداند. هنوز هم افرادی مانند ادوارد بائر وجود دارند که موفق می شوند در کارهای تند و تیز عالی باشند. پسری مثل فیلیپ کاترین ، من او را در یک فیلم می بینم ، با خودم می گویم: "آه ، بالاخره یک شخصیت. من نمی خواهم به نظر برسد که من از همه چیز انتقاد می کنم ، اما به طور کلی ، هنگامی که ما در مورد کمدی بزرگ فرانسوی صحبت می کنیم ، ما تمایل داریم که بدترین بسته ها را داشته باشیم ، با یک پسر در دوربین که هیچ گریه نمی کند و یک فرمول احمقانه را کپی کنید. دیگر نمی توانیم تحمل کنیم. در گذشته بسیاری از کمدی های محبوب معروف فرانسه وجود داشته است. بابانوئل زباله است ، او یک شاهکار است. شما می خندید ، شخصیت ها عصبانی هستند ، سرعت دیوانه است ، فوق العاده خوب نوشته شده است. آنها تا حدودی به مناطق ناسالم می روند.
     
    آیا در کمدی فرانسوی یافتن یک دوتایی مکمل ضروری است ، اما مانند Depardieu / Richard ، یا Ludig / Poelvoorde جدا از هم؟
    وقتی من Au poste را نوشتم ، در واقع می خواستم یک دونفره و یک نمایش دیالوگ داشته باشم. این نقطه شروع بود. اما بلافاصله بنوئیت و گرگوار نبودند ، در طول نوشتن مطالب تکامل یافتند. انگیزه اصلی نوشتن یک فیلم برای اریک و رمزی بود ، زیرا من عاشق عشق آنها هستم و چون در استیک عمداً آنها را جدا کرده بودم. اریک و رمزی در زندگی مشترکشان در کنار هم زندگی درخشانی داشتند ، این بسیار عالی بود. بنوآ هنگام خواندن فیلمنامه این نقش را پذیرفت. او هیچ کدام از فیلم های من را نمی شناخت و این عالی بود. او متن را دوست داشت. و اگر حاضر نیستید صد صفحه متن تحویل دهید ، موافقت نمی کنید که در چنین فیلمی فیلمبرداری کنید. این یک نمایش است به او گفته بودند كه قرار نیست مانند یك فیلم معمولی این قسمت بریده شود ، قرار است چند شات وجود داشته باشد و ما مجبور خواهیم بود به مدت طولانی بازی كنیم. این همان چیزی است که او برای آن آمده است و این چیزی است که به دست آورده است. یکی دیگر از ناهنجاری های امروز سینما ، و از آمریکایی ها ناشی می شود ، این است که فکر می کنید کمدی از تدوین ناشی می شود. ما می خواستیم با الهام گرفتن از یک سری فیلم های احمقانه به تدوین ریتم بدهیم. و همه بچه هایی که کمدی می کنند با قرار دادن دوربین در همه جا سرپوش می گذارند. آنها پنج بار با همان محورها و لنزهای مختلف یک چیز را می گیرند و این را به سردبیر که قرار است کمدی بسازد می دهند. کاملا احمقانه! این بازیگران هستند که باید آهنگ را تنظیم کنند ، نه سردبیران.
     

    حضانت توسط کلود میلر (1981)
    حضانت پلیس اصلاً فیلمی برای کودکان نیست. این اضطراب ، روانشناختی است ، وقتی 10 ساله هستید چیزی نمی فهمید. ما اغلب از میشل آدیارد تعریف می کنیم ، اما من می خواهم چیزی بسیار پرمدعا بگویم و برایم مهم نیست: او چند گفتگوی افسانه ای نوشت ، اما وقتی می بینم او کسی است که دیالوگ های Garde à vue را می نویسد ، تحت تأثیر قرار می گیرم. ، و حتی کاملاً خوب هستم که بتوانم این چالش را بپذیرم. همانطور که من نمی خواهم شانه های بابانوئل را بمالم یک آشغال است ، که یک شاهکار باقی می ماند ، به همان اندازه یک فیلم مانند Garde à vue ، که تا حدودی یک فیلم بیس است ، با بازیگران در بهترین شکل آنها نیست ، با خودم می گویم: "این یکی ، می توانم آن را پاره کنم ، آسان!" "
     

    بوفه سرد توسط برتراند بلیر (1979)
    این یک فیلم است که در DNA من است. من خیلی دیر ، حدودا 17 ساله ، بلیر را کشف کردم. من فیلم کوتاه می ساختم و دوست دخترم در آن زمان گفت: "اما در واقع کاری که شما می خواهید انجام دهید این است که Blier است!" "این کمی من را متعجب کرد. به خصوص که برای مدت طولانی ، برتراند بلیر ، من  

    نمی خواستم به آن علاقه مند شوم. برای من ، این سینمای پدر و مادرم است. و در آخر ، اولین موردی که نگاه کردم Cold Buffet بود. انگار یک پسر عموی پسر را کشف کردم: "اوه بله ، بنابراین در حال حاضر یک پسر وجود دارد که کاری را که من می خواهم انجام دهم کنده ..." ، حتی با میل بیشتر از همان لحظه ای که این فیلم را دیدم ، عشق بی نهایت به این پسر داشتم ، مانند هرگز به فیلمساز دیگری. من قتل عام اره برقی تگزاس را دوست دارم ، اما دیگر هرگز نمی خواهم آن را تماشا کنم ، مطمئناً. در مورد آریزونا جونیور نیز همین طور است. من از سینمای ژانر می آیم. چیزی که مخفیانه به خلاقیت من دامن می زد چیزهای کثیف بود. جوان ، من با همه مزخرفاتی مثل Carpenter ، The Teas Chainsaw Massacre و غیره وسواس داشتم. بنابراین آن چیز فرانسوی ، گفت وگوها ، من اصلاً برایم مهم نبود. یادم هست به پدر و مادرم گفتم سینمای فرانسه مکید. من کارپنتر را تماشا می کردم که آنها کلود پینوتو را تماشا می کنند. و اکنون ، وقتی بلیر را کشف کردم ، متوجه شدم که زبان فرانسه قاتل است. و از آنجایی که مرا مجذوب خود کرد ، برای گرفتن شخصیت بیلر کمی حفاری کردم. وسواس های کوچک او واقعیت این است که فیلم های او همیشه دو پسر و یک دختر هستند. من فهمیدم که Cold Buffet نوعی اسپری است. و من اینجوری کار می کنم گاهی اوقات می فهمم که هنگام ویرایش چه کاری انجام می دهم. خیلی اوقات ، حتی ایده هایی وجود دارد که من خیلی دیر درک می کنم ، و بسیار هیجان انگیز است. و Cold Buffet تقریباً یک فیلم ناخودآگاه است.
     
    Inspector La Bavure نوشته کلود زیدی (1980)
    پدر من با كلوچه دوست بود. هنگامی که ما با خانواده بازرس لا باور - در طول فیلم عصر یکشنبه در TF1 - تماشا می کردیم ، صحنه ای در گاراژ پدرم در Porte Vanves وجود داشت. این ارتباط من بین دنیای سینمای فرانسه و جوانی ام بود ، این صحنه. این امکان روزی را فراهم کرد که بخشی از آن باشد ... بعداً ، پدر و مادرم به مجموعه بنزای دعوت شدند. کلوچه ، من حتماً هزار بار او را در خانه دیده ام ، اما خیلی جوان بودم که آن را "یک جلسه" صدا کنم. بچه ها با بزرگترها مخلوط نمی شوند. بزرگترها بین بزرگترها سیگار می کشیدند و بچه ها در گوشه و کنار خود می ماندند ... به هر حال ، تنها دفعاتی که مجبور شدم به دوستان مدرسه ام بگویم "دیروز ، کولیچ در خانه بود" ، این اشتباه بود. با نگاهی به گذشته ، فکر می کنم این واقعیت که پدر و مادرم با کلوچ دوست بوده اند - به روشی بسیار ساده ، بدون اینکه یک موضوع نمایشی باشد - حتماً به من اعتماد به نفس می داد ... حتماً فکر می کردم: " پدر من با بزرگترین ستاره کمدی دهه 80 دوست بود ، بنابراین من هم می توانم حق خواب دیدن داشته باشم ... "
     

    ترس از شهر هنری ورنوئیل (1974)
    از شهر می ترسیدم ، حتماً این چیزی بوده است که مرا در یک نقطه بر روی دیسک آراسته قرار داده است. من دیگر او را ندیدم ، اما در یک لحظه آنها فندک را جلوی او قرار دادند و در Au poste! ، این صحنه با فندک وجود دارد. مارک فرایز که چشمش در این فیلم کم است ، کمی مینوس است و لباس های Peur sur la ville نیز به ما الهام بخشید. فقط به این دلیل که ما رنگ ها را دوست داشتیم ، بدون اینکه با همه موارد دیگر ارتباط برقرار کنیم. بعد از آن ، الاغم پر از فیلمبرداری از خورشید کالیفرنیا بود - من فقط در روز روشن فیلم می گرفتم - بنابراین می خواستم شب را بمالم. La Défense در شب عکس آنچه من می توانم انجام دهم است. بنابراین رفتن خیلی جالب بود. من آنجا عکس گرفتم و با خودم فکر کردم که می توانم عکس هایی را پیدا کنم دقیقاً مثل عکس هایی که در دره لس آنجلس می گیرم. در واقع ، این همان و بهتر است ، زیرا خانه من است ، و جالب تر است زیرا من هرگز چنین کاری نکرده ام. وقتی ترس بیش از شهر اولین فیلم اکشن شما است ، ترسناک است. به عنوان یک کودک ، این شما را نشان می دهد. امروز ، خشونت جایگزین خشم شده است. عبور از این خط ، ابتذال یا خشونت شدید است ، مانند فیلم Waspe 'Nest و همه آن فیلمهای وحشیانه. پیچ و تاب آن زمان ، که انجام جادو بود ، با عصبانیت و تعلیق ، چیزی است که از دست رفته است. یک فیلم کارآگاهی فرانسوی امروز می تواند جالب باشد ، اما همه چیز خیلی واقع بینانه است. ترس از شهر ، واقع بینانه نیست ، خیالی است.
     

    ارکستر L’Homme از سرژ کوربر (1970)
    من قبل از اینکه به یک معتاد موسیقی تبدیل شوم ، یک آشغال فیلم بودم. موسیقی تقریباً یک وسیله در دنیای من است. صادقانه بگویم ، من به سختی هرگز به آن گوش می دهم. از طرف دیگر ، درست است که در یک نقطه از سینفلیای کوچک من دروازه ورود به فیلم های خاص بود. هالووین جان کارپنتر را در VHS می گرفتم و آن را به نوار صوتی می چسباندم تا فقط صدا را گوش کنم. من در حال ساختن ترکیبی از سکانس ها بودم: بخشی از هالووین که عاشق آن هستم ، سپس بخشی از پدیده ها توسط داریو آرژانتو و غیره. باعث شد خیلی بلند شوم. پیرامون آهنگسازان بزرگ فرانسوی مانند فرانسوا دو آر یک فرقه وجود دارد 

    اوبایکس ، و بله ، بدیهی است ، من مشتری این پسر و پارتیشن های او هستم. پس از ، روبایکس ، اعتبار Chapi Chapo باقی می ماند. چه مفهومی داره ؟ خوب ، اگر زمینه درک این نوع موسیقی خجالتی را ندارید ، اشکالی ندارد: سینمای فرانسه شما را در آنجا افشا می کند ، تلویزیون شما را در معرض آن قرار می دهد. و بعلاوه ، این به خودی خود پیش می رود ... گویی امروز کسی از این پسر با سر تراشیده که الکترو می نوازد ، ژاک ، خواسته است تا موسیقی ژوزفین ها را با میمی ماتی بنویسد. شما تصور می کنید؟
     

    The Magnificent توسط فیلیپ دی بروکا (1973)
    آیا من ترجیحاً دلون هستم یا بهتر بگویم بلموندو؟ برای من حتی یک ثانیه معضل وجود ندارد ، مثل این نیست که از طرفداران راک انگلیسی بپرسم "پس شما بیشتر از بیتلز هستید یا از رولینگ استونز؟" "دلون پسری است که فقط پیرزن ها را خیس می کند. آیا او یک بار در زندگی خوب بوده است؟ من حتی نمی دانم. خوب ، بله ، La Piscine وجود دارد ... علاوه بر این ، من نمی دانم ، پسر بازی بدی دارد. من ، من Bébel هستم ، اما با 3000٪. به یکسری دلایل. Bébel لو مانیفیک است ، ایده ای کاملاً فرانسوی از لذت زندگی را در بر می گیرد ، شناور می شود ، اوج می گیرد. حتی قبل از کشف سینمای برادران زاکر ، سریال "آیا پلیس وجود دارد" با لسلی نیلزن ، شما چهره "باشکوه" را می گیرید و می فهمید که حتی اگر آمریکایی ها هم مورد توجه قرار گیرند ، فرانسه ساختن را بلد است کمدی های دیوانه وار عالی. بدون شک این فیلم ، آن را از بچگی در تلویزیون می بینم. درست در خفاش ، او مرا دیوانه می کند. با تشکر از بلموندو که در اوج بازی است. اما همچنین از ژاکلین بیست که قلب من به معنای واقعی کلمه ذوب شد ، تشکر می کنم. (چشمانش را می چرخاند) آه ، تاتیانا ... له شدن کامل! مورد دیگری که من را به وجد می آورد ، آزادی است که این فیلم با استفاده از خونسردی از آن استفاده می کند. شما هنوز صحنه هایی دارید که می بینیم سرها روی چوبها کاشته شده اند ، دیگری جایی که به صورت یک مرد شلیک می کند و تبدیل به یک استیک روی بشقاب می شود ... همانطور که فیلم ساعت 8 شب از تلویزیون پخش می شود 30 زمانی است که والدین شما اجازه می دهند جریان خون را تماشا کنید. برای بچه ای که شیفته سینما و آزادی ای است که می تواند در آن وجود داشته باشد ، به شما اطمینان می دهم که اتفاق کمی نیست.
     

    سریال تاریکی آلن کورنو (1979)
    فیلم بعدی من ، Le Daim ، با ژان دوژاردن ساخته خواهد شد و ما به سختی در مورد Bébel صحبت کردیم ، اگرچه من می دانم که این فیلم برای او مهم است. وقتی برای اولین بار به او نزدیک شدم تا به او پیشنهاد Le Daim را بدهم ، او گفت ، "من آن را فیلم شما می کنم!" این می تواند سری تاریک من باشد. "من فیلمنامه را آنطور برنامه ریزی نکرده بودم ، اما بالاخره او لزوماً اشتباه نمی کرد ... بیایید بگوییم Le Daim به اندازه Srie Noire تاریک نیست ، بد بو است. اما همانطور که در این مرجع با دوجاردین ملاقات کردیم ، ما شروع به ارسال تلفنی به یکدیگر عصاره های کوچکی از فیلم کورنو کردیم: به ویژه صحنه ای که پاتریک دوآره در اتومبیل خود به تنهایی دیوانه می شود. او هنوز هم این صحنه را هیجان زده می کند.
     
    آیا از شما نپرسیدیم رابطه شما با فیلمهای موج نو چیست؟
    اگر یک کارگردان فرانسوی وجود دارد که به اندازه بلیر به من علاقه مند باشد ، این گدار است. بیش از علاقه - من تقریباً به آن علاقه داشتم ، گدار. او به خودش اجازه چیزهایی می دهد که تعداد کمی از فیلمسازان جرات پرداخت آن را دارند. او هک می کند ، او اختراع می کند. گدار ، برای من ، همچنین مردی است که به شما اجازه می دهد فیلم بسازید. پس از آن ، خوب ، او چند فیلم سنگین را تحویل می دهد ، شما می توانید گاهی اوقات به مدت نیم ساعت خود را خسته کنید ، اما از آنجا که سکانس (های) درخشان نیز دارید ، در پایان این فیلم همچنان بالا می ماند. بنابراین وقتی به من می گویند: "سایه گدار برای یک کارگردان فرانسوی فلج است" ، اما پس از آن به هیچ وجه. اگر یک نفر وجود دارد که به کسانی که می آیند ثابت کند که حق ساخت فیلم دارند ، این شخص است. از نظر من ، این فیلمساز است که همه چیز را به شما اجازه می دهد ، شما را از هر قالب ، همه شرایط تاریخی و شرایط آزاد می کند. هنگامی که کودک هستید و فقط La Grande Vadrouille را دیده اید ، کشف گدار به معنای درک این مسئله است که شما به مدت ده دقیقه حق فیلمبرداری در برابر نور را دارید. آنچه من را در سینمای فرانسه سنگین می کند این چیز آکادمیک است ، با آپارتمان زیبا بورژوایی ، مکالمات تصفیه شده ، کمی فشار اجتماعی ... آنجا ، به عنوان یک طرفدار نجار ، احساس می کنم کنار گذاشته شده ام. چون چیز اصلی من DIY است. خوب ، من باید از گفتن این حرف دست بردارم. به نظر می رسد عبارتی از نوع Didier Super است. 

    taherkamali
    جمعه 9 آبان 1399 - 2:33
    بازدید : 354
    برچسب‌ها :

    آمار سایت

    آنلاین :
    بازدید امروز :
    بازدید دیروز :
    بازدید هفته گذشته :
    بازدید ماه گذشته :
    بازدید سال گذشته :
    کل بازدید :
    تعداد کل مطالب : 24
    تعداد کل نظرات : 0

    خبرنامه